اختصاصی مهر- انتشار جدیدترین ترجمه اتحادیه

یكپارچگی جهان به وسیله بیماری!

یكپارچگی جهان به وسیله بیماری!

به گزارش جاوید شو مطالعه محیط زیست طاعون در جهان، در نهایت ارتباط پیچیده ای است بین انسان و باسیل. ارتباطی كه به همزیستی مسالمت آمیز چهار عنصر: موش صحرایی، كَك، باسیل، و انسان مربوط می شود.



به گزارش جاوید شو به نقل از مهر، «یكپارچگی جهان به وسیله بیماری (سده های ۱۴ تا ۱۷ میلادی)»* نوشته لروا لادوری از كتاب The mind and method of the Historian، Trans sand B. Reynolds Chicago Press 1978 انتخاب شده است. ترجمه این متن كه برای انتشار به خبرگزاری مهر ارسال شده به قلم دكتر منصوره اتحادیه است. اتحادیه یكی از شاخص ترین تاریخ نگاران و استادان این حوزه معرفتی در دوران معاصر است. تابحال كتاب های بسیاری با نگارش و ترجمه او انتشار یافته اند. حجم مهمی از اسناد دوران قاجاریه نیز با تلاش دكتر اتحادیه و تیم همكارش در نشری تاریخ ایران در دسترس مخاطبان قرار گرفته است. این تاریخ نگار پیشكسوت درباره مساله شیوع بیماری های واگیردار در ایران نیز كتاب مهمی به نام «وبای عالمگیر؛ اسناد، مدارك و مكاتبات عبدالحسین میرزا فرمانفرما در حكومت كرمانشاه ۲۲ – ۱۳۲۱ ق» را منتشر نموده است. متن تازه ترین ترجمه اتحادیه را در ادامه بخوانید:
«آلودگی محیط زیست همچون مسائل پراهمیت و مورد توجه این دوران است. یكی از نتایج مفیدی كه از توجه به محیط زیست حاصل می شود – چنانچه غالباً نیز اتفاق می افتد – این است كه مورخ را وادار می سازد كه با در نظر گرفتن مسایل روز، در نتایج پژوهش های خویش تجدید نظر كند و یا كاملاً آنها را تغییر دهد. باوجود پیشرفت تمدن و حركت به سمت یك محیط زیست سالم، هنوز هم گهگاه و یا شاید بیش از پیش با خطرهای ناشی از عفونت، ویروس ها و میكروب ها مواجه هستیم كه بواسطه توسعهء وسایل ارتباطی، شیوع آنها آسان تر شده است.
مثلاً برخی از انواع ویروس آنفلوانزا از هنگ كنگ یا سایر نقاط به وسیله هواپیما كه مسافرین مبتلا به این بیماری را حمل می كنند، شایع می شود. بیماری وبا نیز گرچه امروزه بمانند گذشته یك بیماری وحشتناك به شمار نمی رود ولی اخیراً از مناطق فقیر آسیا و آفریقای سیاه به مناطق اطراف مدیترانه سرایت كرده است. حقیقت آن است كه امروزه، مسایل مهم محیط زیست بیشتر مربوط به مواد شیمیایی است نه ویروس ها و میكروب ها. آنچه بیش از پیش سبب نگرانی ما در باب آلودگی محیط می شود، گازكربنیك، سرب ناشی از دود اگزوزها و مواد حشره كش است.
این مطلب كه مناطق آلوده، سبب آلودگی هوا و آب می شوند، مورد قبول همه ی دست اندركاران است. پس می توان اظهار داشت كه تمام نگرانی های طرفداران مبارزه با آلودگی محیط زیست، ناشی از شیوع بیماری های مسری كه بواسطه راه های ارتباطی سریع اشاعه می یابند نیست، بلكه سهم مهمی از آن به آلودگی شیمیایی محیط اختصاص دارد.
در دوران پیشین و یا در روزگار تمدن های باستانی، وضع البته متفاوت بود. تكنولوژی های ساده ی آن دوران، زواید شیمیایی آلوده به وجود نمی آورد. رشد جامعه و تمدن تا عصر «نوین» منحصر بود در: افزایش جمعیت، شهرنشینی، تجارت، دستیابی به مستعمرات، جنگ های مذهبی، و فتوحات. البته آشكار است كه گسترش راه های ارتباط، مخاطرات شیوع آلودگی میكروبی را نیز به همراه داشت. هدف ما در اینجا این است كه «شیوع بیماری» را در محدوده ی یك دوره ی خاص تاریخی یعنی از قرن چهاردهم تا هفدهم میلادی، مورد بررسی قرار دهیم، این پژوهش – چنانچه آشكار خواهد شد – چیزی بیش از یك فرمول است و می كوشد تا در یك مجموعه ی پیچیده و خاص، پدیده های ظاهراً ناهمگون را به یكدیگر پیوند دهد.
طاعون
در اینجا بعنوان آغاز كار، در مورد بعضی از انواع بیماری ها سخن می گوییم. توجه به این نكته لازم است كه محدوده ی كمی و كیفی امراض را در قرون گذشته نمی توان به درستی بازشناخت. اسناد كلیساها كه غنی ترین منبع اطلاعات ما در مورد جمعیت شناسی آن دوران است، متأسفانه در این مورد اطلاعاتی به دست نمی دهند. ولی خوشبختانه تاریخچه امراض را كم و بیش می توانیم از منابع دقیقی مانند بازجویی های طبی، وقایع نگاری و منابع نظامی و غیره دریابیم. این منابع در مورد امراض مسری كه در گذشته به شدت شیوع می یافتند و سبب هلاكت دسته جمعی مردم می شدند، مانند تیفوس، حصبه، اسهال، و مالاریا در مناطق باتلاقی، حاوی اطلاعات بسیار مفیدی هستند. در اینجا قصد ما این است كه «طاعون» را مورد بررسی قرار دهیم. طاعون یكی از بیماری هایی است كه در اروپای قرون وسطی بواسطه رشد جمعیت در این قاره شیوع یافت. طاعون شرقی – یكی از سه نوع باسیل طاعون – در منچوری و سواحل شرقی چین ریشه دوانید و در اواخر قرن نوزدهم، آخرین منطقه ای كه بیماری مزبور از چین بدانجا سرایت كرد، «سئول» (چین) بود. طاعون باستانی كه در برخی از انواع جوندگان و كَك های اطراف دریاچه های بزرگ آفریقا، یك بیماری بومی به شمار می آید، و طاعون قرون وسطی كه در شرایط مشابهی در آسیای میانه مستقر شد، از انواع دیگر طاعون هستند.
مطالعه محیط زیست طاعون در جهان، در نهایت ارتباط پیچیده ای است بین انسان و باسیل. ارتباطی كه به همزیستی مسالمت آمیز چهار عنصر: موش صحرایی، كَك، باسیل، و انسان مربوط می شود. وجود این گونه «همزیستی» ها و گسترش آن در ضمن مدت طولانی، موجب تناقض می شود. مثلاً كَك احتیاج به شرایط ویژه از نظر گرما و رطوبت دارد تا تولید مثل كند. ولی شرایط مزبور همواره آماده نیست. با این وجود كَك عامل اصلی شیوع بیماری است. این حشره، باسیل طاعون را توسط نیش آلوده ی خویش وارد دستگاه گردش خون موش صحرایی می كند و در كشاله ی ران موش غده ای به وجود می آورد. البته كَك بر روی بدن انسان نیز می تواند زندگی كند و باسیل طاعون را به وی منتقل سازد.
پس از بیان این زمینه، آمار مربوط به آلودگی و ارتباطاتی كه موجب گسترش طاعون شده، توسط دو گروه از محققین – كه شاید بتوان آنرا مكتب نام نهاد – مورد بررسی واقع شده است: گروهی كه شیوع این بیماری را بوسیله موش صحرایی مورد بررسی قرار می دادند و توسط شروزبری، مورخ انگلیسی هدایت می شدند؛ و گروهی كه آنرا بوسیله كَك مطالعه می كردند و بیرابن فرانسوی نماینده آن بود.
در دوران پیشین و یا در روزگار تمدن های باستانی، وضع البته متفاوت بود. تكنولوژی های ساده آن دوران، زواید شیمیایی آلوده به وجود نمی آورد. رشد جامعه و تمدن تا عصر «نوین» منحصر بود در: افزایش جمعیت، شهرنشینی، تجارت، دستیابی به مستعمرات، جنگ های مذهبی، و فتوحات كتاب معروف شروزبری به نام «تاریخ طاعون خیاركی در جزایر بریتانیا» اطلاعاتی در مورد موش صحرایی و نقش این حیوان در گسترش بیماری در كره زمین به دست می دهد. ولی شروزبری همه انواع طاعون را به موش صحرایی منسوب نمی نماید. او طاعون ریوی را مبحث كاملاً متفاوتی می داند. این بیماری كه مستقیماً بوسیله هوا و آب دهان آلوده سرایت می كند و موش صحرایی در آن دخالت ندارد، از بیماری های بسیار وحشتناك است. قطع نظر از این موارد، شروزبری می كوشد كه با قاطعیت هرچه تمام تر، نظر خود را مورد نقش اساسی موش در اشاعه طاعون به اثبات برساند.
بروز این پدیده در اروپا - چنانكه اشاره كردیم- معلول شهرنشینی و رشد جمعیت بود كه در دوران مورد بحث، قبل یا مقارن با آغاز ظهور طاعون در قرون وسطی واقع شد. كَك هایی كه در لباس های ژنده، و بالاپوش های پاره پاره مخفی شده بودند، توسط طوافان و دستفروشان، از محلی به محل دیگر منتقل می شدند. این كَك ها به سبب عدم دسترسی به غذای كافی، نیش می زدند و میكروب بیماری را از خود به انسان ها منتقل می ساختند. كلبه ها و دخمه های قرون وسطی در شهر و ده، منزلگاه ایده آلی جهت زندگی موش صحرایی و كَك بود. كَك ها در منافذ كاهگلی دیوارها و موش ها در زیر سقف ها منزل می كردند.
شروزبری با این مشاهدات، به تاریخچه مفصل جوندگان و انگل ها می رسد. مطابق نظر این نویسنده، موش صحرایی، همراه با هفده نوع كَك، گناهكار اصلی است. این موش بوسیله ورود به سوراخ های كشتی های چوبی قدیم، به آسانی مسافات بعید را می پیمود و از محلی به محل دیگر منتقل می شد.
شروزبری در كتاب خود، تعدادی اسناد متفاوت را بررسی نموده و اهتمام نموده كه سلسله مراتب انتشار موش صحرایی سیاه را در انگلستان تعیین كند.
در سال ۱۱۸۷ میلادی، موش های درشتی كه عموماً به «موش صحرایی» موسوم بودند و كتب اسقف ایور را جویده بودند از فرنز درلیستر بیرون رانده شدند. در قرن سیزدهم در انگلستان، موش سیاه صحرایی ظاهراً افزایش یافته بود. در صورت حساب ها و منابع ادبی این دوران، به خرید تله موش و سم برای از بین بردن موش ها اشاره شده است. بنا بگفته شروزبری، ورود موش سیاه صحرایی ظاهراً افزایش یافته بود. در صورتحساب ها و منابع ادبی این دوران، به خرید تله موش و سم برای از بین بردن موش ها اشاره شده است. بنا بگفته شروزبری، ورود موش صحرایی سیاه به انگلستان در قرون وسطی، محیط مناسبی برای تولید اپیدمی این حیوان تولید كردكه عامل اصلی شیوع طاعون قرن ششم میلای را نیز به همین ترتیب توضیح داد. در جنوب فرانسه نیز كه مردم آن تا حدی شهرنشین بودند، این بیماری بواسطه استقرار موش صحرای به همین نحو شایع شد ولی مناطق شمال رود لوار از این مرض مصون ماندند، برای اینكه مردم در مناطق مزبور بطور جمعی نمی زیستند و موش صحرایی نیز نتوانست در آنجا محیط زیست خوبی به دست آورد. در اویل قرون وسطی، انگلستان كه تهی از موش صحرایی بود از طاعون آن ایام مصون ماند و این مصونیت یكی از عوامل پیشرفت اقتصادی و حتی سیاسی شمال این كشور از قرن هفتم به بعد بود؛ و شاید بتوان اظهار داشت كه شارل ماین موفقیت خودرا مدیون عدم وجود موش صحرایی بود.
در جنوب و شرق انگلستان، به انضمام ویلز كه جمعیت آن تقریباً در سال های بین ۳۰ – ۱۳۰۰ به یك میلیون نفر می رسید، شهرهای عمده ای با بیش از پنج هزار نفر جمعیت وجود داشت. بعضی از غنی ترین و پرجمعیت ترین مناطق روستایی در جنوب واقع شده بود و شبكه اصلی جاده هایی كه از آنها برای حمل غله، كاه و خصوصاً پشم مورد استفاده واقع می شد، موقعیت مناسبی برای انتقال موش ها از محلی به محل دیگر به شمار می آمد، و از طرف دیگر بازرگانان با لباس های پوستی خود كه مملو از كَك بود؛ نقش مهمی در حمل پارازیت ها و انگل ها داشتند كه مهمترین ناقل باسیل طاعون هستند.
در این مناطق، بازارها و زیارتگاه های بزرگی قرار داشت كه تعداد خیلی از ایران هرماه با كَك و حشرات موذی دیگر در آنجا اجتماع می كردند.
بار دیگر به مسأله شهرنشینی بازمی گردیم. هرچند كه در قرن چهاردهم، این پدیده در انگلستان هنوز فراگیر نشده بود، ولی در جنوب خط اكستر-یورك خانه ها نزدیك به هم و به صورت اجتماع قرار داشت. خانه های مزبور كه با كاهگل ساخته شده بودند، عامل موثری در سرایت بیماری به وسیله ی كَك و موش به شمار می رفتند. در همین منطقه از قرون وسطی تا قرن هجدهم میلادی، بهترین غله ها به وجود می آمد و ارزشمندترین زمین های مزروعی انگلستان در آنجا قرار داشت و می دانیم كه غله، خوراك مورد علاقه موش صحرایی است.
پیربان فرانسوی در پژوهش های خویش، برخلاف شروزبری، بر نقش مستقل كَك در شیوع طاعون تكیه می كند و از نظر تاریخی نشان میدهد كه در طاعون های اروپا، موش نقش كمتری داشته است. وی با ارائه دو نظریه زیر، درصدد تبیین انتشار طاعون برمی آید:
۱- در مناطقی كه انگل ها و پارازیت ها نمی توانند بر روی لباس انسان جای گیرند (مثلاً در مناطق استوایی كه احتیاج به لباس فراوان نیست.) شیوع طاعون، نادر و نامتناوب است.
۲- در مناطقی كه مردم مجبورند، لباس های سنگین و زیاد در بر كنند، اپیدمی گسترده ای می تواند توسط زیست كَك در لابلای این لباس ها ظاهر شود، به خصوص در مناطق پرجمعیت یعنی مراكز شهرها، بازارها و جاده های پررفت و آمد. ظاهراً همین شرایط موجب آلودگی اروپا، آفریقا و اروپا، آسیا در قرن ششم و بدون شك در قرن چهاردهم شده است.
طاعون قرن ششم میلادی
می توان اظهار داشت كه با وجود باسیل یرسین در اروپا به سال ۱۳۴۸ میلادی، چیز جدیدی نبود. هشتصد سال قبل از آن یعنی در سال ۵۴۳ میلادی این باسیل به كشور «گل» (فرانسه) وارد شد و یك سلسله بیماری فاجعه بار پدید آورد و تا سال ۷۶۰ ادامه یافت و آنگاه از بین رفت. این امر نشان میدهد كه طاعون در اروپا، یك اپیدمی پیوسته و دائمی نیست. آیا می توان اظهار داشت كه عدم امكان استقرار این بیماری در این نقطه از جهان، ناشی از ارتباط پیچیده موازانه اكولوژیك لازم برای بقای یك همزیستی (موش، كَك و باسیل) نیست؟ به هر حال با وجود اشاعه طاعون در ضمن چند قرن بطور متناوب، هربار عقب می نشست و به مبدا خود در آسیا و افریقا بازمی گشت. همانطور كه گفتیم نحوه توسعه شهرنشینی، با رشد اپیدمی تناسب دارد. ادامه ارتباط بین اسكندریه و روم شرقی و آفریقا و جنوا و مارسیل و ناربون كه دروازه های طاعون به شمار می رفتند، به شیوع اپیدمی كمك می كردند.
اپیدمی قرن ششم، راه را برای بروز طاعون در سال ۱۳۴۸ م هموار كرد. اما حوزه شیوع آنها با یكدیگر تفاوت داشت یعنی این دفعه از خط تریر، رنس، تور، آژن نیز گذشت و مراكز وسیع جمعیت در انگلستان و آلمان و اسكاندیناوی، قربانی تهاجم وحشتناك «مرگ سیاه» شدند.
طاعون، اوراسیا در قرن چهاردهم میلادی
با توجه به مطالب قبل می توان اظهار داشت كه بررسی مقایسه ای طاعون قرون وسطی در فرانسه نشان میدهد كه یكی از شرایط اصلی وقوع طاعون در وهله اول، گستردگی و رشد ارتباطات است.
اگر بخواهیم ورود طاعون به اروپا را توضیح دهیم، باید استقرار آنرا خیلی قبل از ظهورش، در ایتالیا و جنوب فرانسه بررسی نماییم. احتمالاً طاعون قرن ششم – و نیز گفته اند طاعون عهده باستان- از دریاچه های آفریقا پدید آمده است. بدون شك در كرانه های این دریاچه ها بود كه انواع طبیعی باسیل یرسین منتشر گردید و از آنجا به اتیوپی رسید و بوسیله دریای سرخ و احتمالاً رودخانه نیل به مصر و دلتای پلوسیوم، و بالاخره در سال ۳ – ۵۴۲ میلادی، از اسكندریه به مارسیل و سایر شهرهای بزرگ حوزه مدیترانه رسید و آنگاه مدت ۲۰۰ سال، جنوب فرانسه را آلوده نگاه داشت.
خصوصیات فاجعه ۱۳۴۸ میلادی نشان میدهد كه در اشاعه این طاعون نسبت به طاعون قرن ششم، تغییراتی رخ داده است. طاعون مزبور بوسیله دریای سرخ و پلوسیوم در مصر شیوع نیافته بود بلكه بوسیله دریای سیاه و كافا در كریمه شایع گشته و از اعماق مناطق تاتارنشین و اقوام آسیای مركزی شروع شده بود.
در آن ایام نوع دیگری از كَك وجود داشت كه به شكل گسترده ای انتشار یافته بود و هنوز هم باقی است و به نام «میكروب طاعون قرون وسطی» مشهور شده است. حامل این كَك ها، موش های خرمایی عظیم الجثه در منچوری مغولستان، روسیه و تركستان و یك نوع سنجاب هستند كه در جنوب شرقی آسیا زندگی می كنند. كَك هایی كه بر روی بدن این حیوانات زندگی می كنند تا دمای ۲۵ درجه زیر صفر را نیز تحمل می نمایند. یكی دیگر از منابع زیست باسیل طاعون، موش صحرایی است كه در جنوب شرقی آسیا، كردستان ایران و نواحی ماورای دریای خزر زندگی می كنند.
اپیدمی قرن ششم، راه را برای بروز طاعون در سال ۱۳۴۸ م هموار كرد. اما حوزه شیوع آنها با یكدیگر تفاوت داشت یعنی این دفعه از خط تریر، رنس، تور، آژن نیز گذشت و مراكز وسیع جمعیت در انگلستان و آلمان و اسكاندیناوی، قربانی تهاجم وحشتناك «مرگ سیاه» شدند لااقل طبق نظریه شروزبری، نزدیك ترین تیره به این موش های صحرایی آسیایی، موش های صحرایی سیاه هستند كه در اروپا ساكن بودند. شهرنشینی و رشد جمعیت در اروپا، تعداد این موش ها را به نحو سرسام آوری افزایش داده بود ولی در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی به ظور نسبی توسط موش قهوه ای از بین رفتند. اما دو گروه از افراد انسانی از سال ۱۳۳۰ میلادی به این سوی، پلی میان این دو نوع جونده یعنی موش آسیایی و اروپایی به وجود آوردند و سبب شدند كه شرق و غرب به آتش شیوع طاعون از این رهگذر بسوزد. این دو گروه عبارت بودند از: بنیانگذاران امپراتوری مغول، بازرگانان ابریشم. میان سال های ۱۲۰۰ تا ۱۲۶۰ میلادی، مغولان تحت رهبری چنگیزخان و جانشینانش موفق شدند آسیا و قسمتی از اروپا – از چین تا روسیه- را درنوردند و تمام این مناطق را به زیر سلطه كشند. آنان بدین وسیله، راه را برای اتحاد میكروبی جهان در دو سوی كوه های اورال و دریای خزر آماده ساختند و یك بازار مشترك باسیل پدید آوردند.
به زودی برای عبور از این مناطق بسیار وسیع، جاده های تجارتی دایر شد. حدود سال ۱۲۶۶ میلادی، جنوایی ها، مركز در كافا (كفه) بر ساحل جنوب شرقی كریمه تأسیس كردند. امنیت قلمرو مغول اجازه می داد كه بانیان پست های تجارتی، بطور مداوم از این راه ها استفاده كنند. این جاده های جدید و امن، رفت و آمد تجاری بازرگانان جنوایی را بین مدیترانه و دریای سیاه تا شرق دور آسان می ساخت. راه بازرگانی مزبور از دریای از دریای آزوف و كافا تا «تانا» در دهانه رود دُن ادامه می یافت و بعد از پیمودن راه های دور و دراز به كمك ارابه هایی كه به وسیله گاوه كشیده می شدند به قلب چین و مركز مداوم مورد استفاده بود و فرانسكو پكولوتی در همان وقت در كتاب خویش درخصوص تجارت، آنرا توصیف كرده است. اما شاهراه ابریشم چین در نیمه اول قرن چهاردهم، راه سرایت طاعون هم بود.
از جستجوهای باستان شناسان، اطلاعات جدیدی درباره این واقعه مهم به دست آمده است. چولسون، عتیقه شناس روسی در منتهی الیه شرق قرقیزستان یعنی در بین قبور قدیمی نسطوری به كاوش پرداخت. این باستانشناس در ضمن كشفیات بسیار مهم خود، سه قبر كه صاحبان آن از طاعون سال ۹ – ۱۳۳۸ میلادی مرده بودند؛ و بعلاوه كشف یك ردیف قبر با تاریخ مشابه، ثابت می كرد كه تعداد مرگ و میر در دو سال ۹-۱۸۳۸ بسیار فزاینده بوده است. پولیتزر می نویسد: «بنابراین شكی نیست كه طاعون در آسیای مركزی چند سال پیش از اینكه بنادر كریمه را آلوده گرداند (كافا در سال ۱۳۴۶ م) وجود داشت و از آنجا با كشتی به اروپا سرایت كرد.»
بنابراین اگر پولیتزر صحیح بگوید، راه مغول ها نقش مهمی در این جریان ایفا كرده است. شهرهای سمیریچنسكی و پرزوالسكی و دریاچه ای سوق كول كه اولین مهد شناخته شده طاعون بودند، در نزدیكی سلسله جبال تیان در چین و در غرب آلمالیف و كاشغر قرار دارند. این فرضیه كه میكروب طاعون در سال ۱۳۳۸ میلادی از این منطقه به غرب سرایت كرده است بدون شك قابل قبول است. می دانیم كه چگونه در سال ۱۳۴۶ سربازان طاعون زده تاتار، میكروب این بیماری را به دروازه كافا بردند و در نتیجه بیماری مرگبار طاعون در بین مدافعین ایتالیایی این بندر دریای سیاه نفوذ كرد و كسانی كه از محاصره جان سالم بدر برده بودند بر روی آخرین كشتی موجود سوار شده و به بیزانس، جنوا، ونیز و مارسیل گریختند و این شهرهای بزرگ را آلوده ساختند و بعد از آن سراسر غرب بنوبهء خود آلوده شد...
خلاصه مطلب آنكه بیماری های مسری نظیر طاعون در برهه هایی از زمان، سرار جهان آن روزگار را فراگرفته و از این طریق یك وحدت مرضی پدید آورده بود. شیوع این بیماری ها با رشد جمعیت و گسترش شهرها متناسب بود. برای مثال رشد جمعیت در چین، اطراف مدیترانه، اروپا و همین طور گسترش شبكه ارتباطات بین كشورها، شیوع این بیماری ها را بسیار تسریع می كرد. هنگامی كه جنوایی ها به رفت و آمد از دریای سیاه دست زدند و به سرعت به سمت آسیای مركز ی كه توسط مغول ها فتح شده بود سرازیر شدند، خطر سرایت طاعون به اروپا تشدید شد.
البته با مطالعه عمیق اوضاع در قرن چهارده و پانزده و شانزده باید اظهار داشت كه خطر یك فاجعه بیولوژیكی عظیم تر خیلی بیشتر بوده است: كشتار در اروپا بسیار وحشتناك، در آمریكا فاجعه آمیز، و در جزایر كارائیب مایوس كننده بود. در حدود سال ۱۵۳۰ در اروپا، و سال ۱۶۵۰ در آمریكا، سیر نزولی جمعیت به اوج خود رسید. بعد از آن شیوع بیماری در مناطق مزبور بطور محدود و منطقه ای پدید می آمد، گرچه بازهم گاهی بطور وسیع خودرا نمایان می ساخت. مثلاً شیوع وبا در قرن نوزدهم ثابت كرد كه اتحاد میكروبی یا یكپارچگی مرضی هنوز سپری نشده است و فعلاً نیروی خودرا در تعیین سرنوشت بشر به تدریج نشان میدهد.

1398/12/18
14:03:08
5.0 / 5
3928
تگهای خبر: دستگاه , كتاب
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۱
جاوید شو جاوید شو