پرونده تقابل در شمال، اتوپیای لذت - ۱۲
فردیت بدوی در سفرهای نوروزی و تقابل تهرانی-شهرستانی
جاوید شو: شهرستانی در جریان سفرهای نوروزی كه به جدال و تنشهای روانی-فیزیكی هم منجر می شود، ناشی از عدم درك این امر بدیهی است كه لذت و خوشی در زندگی اجتماعی از اساس خصلتی جمعی دارد.
خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ: عموماً برای طبقات متوسط و فوق متوسط یا مرفه تهرانی كه در نوروز ماشین هایشان را در جاده ها و اتوبان ها می اندازند و به اصطلاح خودشان گازش را می گیرند تا به «جایی» بروند و چند روزی، خوش باشند، همه چیزها و افراد تبدیل می شود به «ابژه» خوش باشی! در این وضعیت اگر «دیگری» از ابژه شدن تن زند، یعنی نخواهد ابزار خوش باشی او باشد - آنگونه كه این پروسه در سال های اخیر به كرات دیده شده - ما با وضعیتی تقابلی در فرهنگ عمومی مواجه خواهیم شد كه محتوای لذت را در سفرهای نوروزی تهرانی ها گرفتار تحولی اساسی می كند.بر این مبنا، از دید تهرانی ها مردمان دیگر استان ها یا اهالی «جایی» كه مقصد سفرشان هستند، موجوداتی هستند تقلیل یافته به فراهم كننده امكانات خوشی چند روزه، اما در عین حال و هم زمان همین ها مانع اسباب لذت بیشتر در این مدت زمان محدود به دست آمده برای لذت بردن هستند! در شلوغی ها و درگیری های خاص تهرانی بودن، فرصت یك هفته تفریح یا بیشتر در تعطیلات نوروزی، چیزی است كه باید یك سال تمام انتظارش را كشید، امكانی است كه به راحتی به دست نمی آید كه به راحتی از دست برود؛ در این فرصت دیریاب، باید بتوان حداكثر استفاده را كرد، این «استفاده» هم اصولاً با محتوای «لذت» تعین پیدا می كند؛ یعنی حداكثر استفاده، به معنای حداكثر لذت است.از دید تهرانی ها مردمان دیگر استان ها یا اهالی «جایی» كه مقصد سفرشان هستند، موجوداتی هستند تقلیل یافته به فراهم كننده امكانات خوشی چند روزه، اما در عین حال و هم زمان همین ها مانع اسباب لذت بیشتر در این مدت زمان محدود به دست آمده برای لذت بردن هستند!به این ترتیب، ما با فرایندی مواجه هستیم كه در آن به طرز بی رحمانه ای، لذت بردن بیشتر از تك تك دقایق این فرصت چند روزه برای «نفس كشیدن» (اصطلاح محبوب تهرانی ها وقتی به مسافرت می روند) تبدیل به یك اصل در نگاه تهرانی ها به «دیگران» می شود. این اصل لذت بیشتر در فرصت محدود، با وجود آن مقاومت از طرف «دیگری» سرانجامش به یك نبرد دائمی رقت انگیز بین تهرانی و غیرتهرانی مثلاً برای پرداخت بیشتر یا كمتر «پول» منتهی می شود. به این ترتیب، رنج «پول خرج كردن» یا به تعبیر تهرانی ها «پول زور دادن» در روزهای شلوغی ها، برای طبقه متوسط تهرانی، اگر با رنج غیرقابل درك ساعت ها معطلی در ترافیك جاده ها و حضور در شلوغی نفس گیر و كثیفی حال به هم زن تقریباً دائمی شده مكان های توریستی و طبیعی و… همراه شود، به فضای روانی عجیب، اما قابل دركی از تلفیق لذت و رنج توأمان می رسد كه در یك سیر غیرقابل توقف، بدون تغییری تأثیرگذار یا واقعاً لذت بخش و از این نظر كاملاً فرمال و صوری دنبال می شود و روز به روز هم مشتریان بیشتری پیدا می كند. طبقه متوسط و خوشباش تهرانی نوروز را به اینور و آنور می رود، همه كار برای لذت بردن بیشتر و حداكثری می كند، خودرا در جدالی روانی با دیگری گرفتار می كند، تقابل های مختلفی را تجربه می كند، عذاب می كشد و پس از چند روز برمی گردد.فرهنگ عمومی سفرهای نوروزی ما از چنین فرمول رقت باری پیروی می كند؛ البته اگر این مسافرتها به سبب كیفیت حداقلی خودروها و جاده ها و همچنین اشكال عجیب و غریب رانندگی تهرانی ها به ویژه جوانانشان كه این هم بر اساس توهم لذت جویی حداكثری انجام می شود، منجر به تصادفات و تلفات جاده ای در نتیجه مردن در راه توهمات لذت جویانه نشود.به نظر می رسد این فرمول كه به سادگی راه خودرا در فرهنگ عمومی باز كرده و تبدیل به فرمی عمومی در طبقات بالایی جامعه شده است ناشی از نوعی عدم درك معنای لذت در فضایی جمعی و اجتماعی است. همه آن تقابل هایی كه از یكسو برای كسب لذت و در سوی دیگرش به جدال و تنشهای روانی و حتی گاه به برخوردهای فیزیكی هم منجر می شود، ناشی از یك جهل درباب این امر بدیهی است كه لذت و خوشی در جریان زندگی اجتماعی اساساً خصلتی جمعی و تعاملی دارد. عدم درك این معنا، در دل جامعه ای كه نوعی فردیت افراطی بر آن حاكم شده كه خیلی هم شكل فردیت مدرن، در معنای لیبرالیستی آنرا ندارد، بلكه بیشتر یادآور نوعی منفعت طلبی و انحصارگرایی موجود در فردیت اتمیزه بدوی است، تقریباً چیزی بدیهی بنظر می رسد.تصور عمومی در فرهنگ مسلط شده جامعه ما نوعی منفعت جویی اتمیستی و فردانی است كه «سوژه» ها را به روشی حداكثری از یكدیگر جدا می كند و آنها را برای یكدیگر به «ابژه» بدل می كند. خواه ابژه فراهم كننده خدمت و لذت از منظر تهرانی ها باشد، یا در مقابلش ابژه خرج كننده پول، قالب كردن جنس با قیمتی گزاف به او و….جامعه ایرانی به ویژه در مناطقی كه شكلی مصرفی و غیراصیل از مدرنیزاسیون از بالا را تجربه كرده اند گرفتار توهمات و اتمیسمی شده اند كه شدیداً با روح عقلانیت مدرن در تضاد است. در چنین جامعه ای ما كمتر شاهد نوعی نگاه جمعی، همبسته، برابری خواهانه و غیربرتری جویانه و همچنین غیرتقابلی خواهیم بود كه برآمده از عقلانیتی اجتماعی است. در مقابل تصور عمومی در چنین فرهنگ مسلط شده ای نوعی منفعت جویی اتمیستی و فردانی است كه «سوژه» ها را به روشی حداكثری از یكدیگر جدا می كند و آنها را برای یكدیگر به «ابژه» بدل می كند. خواه ابژه فراهم كننده خدمت و لذت از منظر تهرانی ها باشد، یا در مقابلش ابژه خرج كننده پول، قالب كردن جنس با قیمتی گزاف به او و…. هر دوی این موضوع ها هم به صورتی فاقد توانایی درك این مسئله هستند كه اساساً خوشی و خوشبختی و حتی لذت جویی زودگذر هم، در دل یك جامعه، اساساً و از بنیاد امری جمعی است و با فردیت طلبی، آن هم با یك فردیت طلبی بدوی و انحصارگرایانه و منفعت جویانه اتمیزه، به هیچ وجه قابل دسترسی و دستیابی نیست.به نظر می رسد بخش مهمی از پدیده عدم ارضای روانی جامعه شهری و بورژوای ایرانی، پس از اتمام سفرهایشان در روزهایی مانند تعطیلات نوروزی را باید در عدم درك این مسئله جستجو كرد. نتیجه فقدان این درك، موانعی است بر سر تعاملات جمعی و اجتماعی میان «من» و «دیگری» كه سال ها و حتی دهه ها است كه جامعه ایرانی از لذت آن محروم مانده است. در دل این فرآیند، ارتباط و تعامل جمعی و میان اعضای جامعه میهمان و میزبان برقرار نمی گردد و با همه تلاشی كه در یك فضای مادی / كالایی / ابزاری برای كسب حداكثر لذت صورت می گیرد، اما همچنان فقط عدم تحقق خوشی در یك معنای اصیل و انسانی باقی می ماند. درك امر مذكور می تواند گسستی در پروسه عادی شده در وضعیت اسفبار فرهنگ عمومی كنونی باشد.
این پست جاوید شو را پسندیدید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب